پیروز دیلنچی؛ مردی که آتش استقلال آذربایجان جنوبی را بر افروخت

بقلم مورخ، دانشمند و نویسنده ترکیه عزیز دولو آتابی
ترجمه: شاهین تبریزی

جاماح مخفف جنبش آزادیبخش ملی آذربایجان جنوبی هست که در سال ۱۹۹۱ بنیانگذاری شده است. پیروز دیلنچی یکی از پیشروان جنبش آزادیبخش ملی آذربایجان جنوبیست که تا سال ۱۹۹۹ رهبری جاماح را بر عهده داشت. در سال ۱۹۹۹ طی قرار کنگره سازمان، پیروز دیلنچی به معاونت اول سازمان وهمچنین مسئول کمیته باکو تأیین شده است. دقیقاً از همین سال نیز فعالیتهای سازمان در جمهوری تازه استقلال یافته آذربایجان شمالی به اوج رسیده است.

پیروز دیلنچی مردی که در رأس فرماندهی پایگاه قوای ملی آذربایجان جنوبی قرار گرفته، کیست؟aziz_dolo-piruz_dilenci-1

پیروز دیلنچی بسال ۱۹۶۵ میلادی در تهران، پایتخت ایران متولد شده است. اولین کتاب وی بزبان فارسی در ۱۴ سالگی در تهران منتشر، در ۱۷ سالگی با شرکت در یک مسابقه کشوری برنده عنوان «جوان نمونه سال» شده و همزمان شروع به همکاری با مجله «وارلیق» نموده است. مقالات متعددی از وی در نشریات معتبری چون «کیهان» و «اطلاعات» منتشر شده است.
پیروز دیلنچی با استاد شهریار یکی از بزرگترین شعرای جهان تورک رابطه صمیمی داشته است.

سخن از تهران بمیان آمد…
پایتختی ایران در دوران صفویها و افشارها بدلیل نزدیکی جغرافیایی تبریز به مملکت عثمانی، که هر از گاهی مورد هجوم و تاراج سواره های عثمانی قرار میگرفته، توسط ترکمنهای قاجار به تهران انتقال یافته بود.
در راین رابطه بیش و پیش از این نیز بر این موضوع واقفیم که قبایل و طوایف بسیاری (اکثراً از آناتولو) با عنوان ترکمنهای شاهسئون در حوالی تهران جایگزین شده اند.
در این رابطه حتی آثار تاریخی متعددی در صده های اخیر در غرب فرات (ترکیه) و در شرق فرات (تورجومانیا) به ثبت رسیده است.
هر چند که مجادلات بین تورکهای آذربایجان و آناتولو را، با استنادات کاذب وساختگی مرتبط بر اعتقادات دینی نشان داده اند، با بررسی تاریخ، حقایق بسیاری را میتوان دید که تز اعتقادات دینی را از تنها عامل این مبارزات و کدورتها بودن تا حدودی رد میکند. متأسفانه مسبب اصلی دشمنی بین تورکهای مناطق مختلف، جدایی قبایل وعشیرتها از هم بوده است. تظاهر در برتری خاندانهای قبایل، یکی دیگر از عوامل این عداوتها محسوب میشود.
این است نتیجه بی اعتنایی به فرمایش حضرت حاج ولی بکتاش که میفرمایند «متحد شویم، بزرگتر شویم، زنده بمانیم». میگویند آب از جریان میایستد اما دشمن نمیخوابد! و نتیجه نخوابیدن دشمن: دولت یکپارجه ای که امروز میتوانست مثلاً با نام «دولت ترکستان غربی» وجود داشته باشد، به سه قطعه کوچک ترکیه، آذربایجان و جمهوری تورک قبرس شمالی مجزا شده است.
بقیه نیز در آذربایجان جنوبی، ایل تورکمن، تورکیای غربی و سایر مناطق، محکوم به ادامه زندگی در اسارت ملی شده اند.

با تنگناتر شدن میدان مبارزات برای پیروز دیلنچی، در کشوریکه در نتیجه یک سیاست نامگذاری مصنوعی، «ایران» نام نهاده شده است، و حتی افزایش شکنجه ها و حبس های متعدد، وی راه مهاجرت باکو را پیش میگیرد.
در باکو نیز «کا.گ.ب»ی بجا مانده از اتحاد شوروی با گزارشات و دستورات مغرضانه، سعی بر جلوگیری از اجازه اقامت رسمی وی مینماید.
پس از مشقتهای فراوان، با میانجگری، دخالتهای مستقیم و ضمانتهای رسمی شخصیتهای مهم تاریخی، دانشمندان و شعرای بزرگی چون آنار، نریمان حسن زاده، محمد آراز و نبی خزری، نهایتاً در سال ۱۹۹۱ با استاتوس «شخص بی وطن» به پیروز دیلنچی اجازه اقامت در باکو داده میشود.

پیروز دیلنچی بلافاصله پس از اقامت در باکو، فعالیتها و مبارزات بی وقفه خود را ادامه داده است.
با افتتاح شعبه «آذربایجان جنوبی» در یکی از بانفوذترین روزنامه های آنروز «ادبیات و اینجه صنعت»، در هر شماره از روزنامه صفحه ای را با نام «تبریز ادبی – ادبی تبریز» منتشر نموده است. یکسال بعد نیز به عضویت «اتحادیه نویسندگان جمهوری آذربایجان» پذیرفته شده و در چهار سال اول اقامتش در باکو، با تألیف و تدوین دو ویژه برنامه تلویزیونی «آراز» و «شهریار»، با مضمون آذربایجان جنوبی، هر هفته یکساعت در کانال دولتی تلویزیون جمهوری آذربایجان حضور یافته است.aziz_dolo-piruz_dilenci-2
انتشار آثار نبی خزری با الفبای عربی در تهران، یکی دیگر از خدمات ایشان میباشد.
لازم بیادآوریست که روی برخی از اشعار پیروز دیلنچی در آذربایجان، ترکیه و ایران آهنگسازی نیز شده است.
پیروز دیلنچی در اولین سالهای اقامتش در باکو، اولین شخصیتیست که موضوع و مفکوره «تجزیه ایران، جدایی و استقلال آذربایجان جنوبی – اتحاد دو آذربایجان» را صریحاً بیان نموده است. اعلان مفکوره استقلال آذربایجان جنوبی توسط پیروز دیلنچی، بلافاصله از سوی ابولفضل ائلچی بی، پس از چند سال نیز توسط حیدر علیئف پذیرفته شده است.
ابلاغ جمله «راه آزادی قره باغ از تبریز میگذرد» و جمله بسیار تاریخی حیدر علیئف «هرگاه من ایران میگویم، منظورم آذربایجان جنوبی هست»، با در نظر گرفتن تاریخ، مکان و روابط نزدیک هر دو با پیروز دیلنچی، شاهد بارزی بر تصدیق این مدعاست.
امروزه دهها سازمان و گروه در راه استقلال آذربایجان جنوبی مبارزه میکنند که میتوان گفت همه اینها بطور مستقیم و یا غیر مستقیم، بنوعی زائيده مفکوره پیروز دیلنچی محسوب میشوند.
مهمتر از این، برسمیت شناخته شدن حقوق ملی آذربایجان جنوبی در سال ۲۰۰۴ از سوی سازمان ملل متحد، پس از دیدار پیروز دیلنچی با مقامات رسمی این سازمان میباشد.

پیروز دیلنچی در سال ۱۹۹۹ با فرمان ویژه رئیس جمهور وقت حیدر علیوف به تبعگی رسمی جمهوری آذربایجان پذیرفته شد.
در سال ۲۰۰۰ با اسرار اهالی، نامزدی پیروز دیلنچی جهت شرکت در انتخابات مجلس ملی آذربایجان ارائه و از سوی مراجع قانونی رسماً پذیرفته شد. چند روز قبل از انتخابات، قدرتهای حاکم بر کشور با مشاهده محبوبیت بیش از حد پیروز دیلنچی نزد اهالی کشور، رد صلاحیت وی را اعلان نموده و ایشان را از انتخابات محروم کردند.
سالها پیش در ایران، امروز نیز در آذربایجان! شکنجه ها، تعقیب ها و حبس های مکرر! اینبار سال، سال ۲۰۰۰ – اواخر سال ۲۰۰۰ – پیروز دیلنچی طی یک عملیات مخفی پلیسی – پارتیزانی از مقابل منزلش در باکو ربوده، بدون هیچگونه دلیل حقوقی روانه زندان میشود. دلیل؟ یا خرده حسابهای بین دولتمردان آذربایجان با هم، یا فشار ایران و یا سایر کشورها میتواند از دلایل این حبس غیر منتظره بحساب آید.
شکنجه های روحی واذیتهای فیزیکی در زندانهای باکو نیز همراه پیروز دیلنچی بودند!! پس از مدتی، دولت مجبور به آزادی وی بشرط خانه نشینی اجباری میشود.
با فشارهای پی در پی، پیروز دیلنچی راه دیگری غیر از ترک کشور را نداشت. اینبار با شعار «ترکیه هم وطن من هست»، به استانبول میرود.
پس از یکماه اقامت در استانبول، اداره امنیت کشور با بهانه «این شهر برای شما امن نیست»، وی و خانواده اش را به آنکارا میفرستند. پس از سه ماه نیز خانواده را مجبوراً به شهرستان یوزگات ترکیه میفرستند! پیروز دیلنچی برخی از دوستان هم عقیده خود را که در سمتها و پستهای مختلف سیاسی و علمی کشور مشغول خدمت بودند، خبردار نموده و در صورت مقدور از آنها کمک میطلبد…
بدین ترتیب چهار ماه بسیار سخت و زمستانی میگذرد و خبری از امداد دوستان نیست!..
روزهای سرسخت و برف آلود یوزگات سپری میشوند. اواخر چهارمین ماه، خبر بدتری دیگر در راه بوده: اخطارنامه رسمی دولت ترکیه با مشارکت محترمانه پلیس و سازمان امنیت ابلاغ میشود! اخطارنامه یی که در آن بمدت ۷۲ ساعت (سه روز) برای خروج از ترکیه به پیروز دیلنچی و خانواده اش مهلت داده شده بود.
این خبر توسط دفتر سازمان ملل در آنکارا، به چند کشور مخابره میشود. در ساعات اول مخابره خبر، برخی از این کشورها آمادگی خود را برای پذیرش این خانواده ابلاغ میکنند و نهایتاً قبل از اتمام مهلت مغرر پیروز دیلنچی راهی کانادا میشود.

پیروز دیلنچی بخاطر مبارزه برای آزادی ملتش و بخصوص استقلال آذربایجان جنوبی، ابتدا از وطن خود، سپس از کشورهایی که برایش بمنزله وطن است، تبعید و در نهایت امروز مقیم و شهروند کشور کانادا میباشد.
در سال ۲۰۰۸ و دقیقاً در روز تولد دیلنچی، دولت کانادا ضمن برگزاری مراسم ویژه یی وی و خانواده اش را بطور رسمی به تبعگی این کشور پذیرفته است.
پیروز دیلنچی به همراه همسر و دو فرزندش مقیم شهر ونکوور کانادا میباشند. پیروز دیلنچی علاون بر زبان مادریش که تورکی هست، زبانهای فارسی و انگلیسی را نیز در حد اعلا میداند.

اصل قضیه: چرا از اقامت وسکونت پیروز دیلنچی در ترکیه جلوگیری بعمل آمد؟
از قبولی سران مخالف حکومت ازبکستان، مخالفین اسلام کریموف، سر و صداهایی که در ترکیه بگوشها رسید، بی خبر نیستیم. در سردی روابط بین ترکیه و ازبکستان که سالها بطول انجامید، مسلماً «خارش»های شخص اسلام کریموف نیز تأثیر زیادی داشت.
البته یکی دیگر از عوامل ایجاد سردی بین دو کشور ترکیه و ازبکستان، متأسفانه به مداخله احتمالی برخی اسامی ترکیه ای در جهد بر کودتای نظامی در ازبکستان میتوان اشاره نمود.
در این میان، اخراج پیرور دیلنچی از ترکیه را میتوان با دلایل مختلفی مانند حفظ سلامتی روابط بین «یک ملت، دو دولت» ترکیه و آذربایجان و یا جلوگیری از ایجاد مشکلات احتمالی دیپلماسی با ایران مرتبط نمود.
حتی اگر چنین نیز باشد، با علم بر اینکه دولت ایران سالیان دراز از « پ.ک.ک» حمایت نموده و از هر نوع پشتیبانی دریغ نورزیده؛ در جنگ قره باغ بطور مستقیم و غیر مستقم از ارمنستان دفاع و بدانها کمک کرده، حمایت از پیروز دیلنچی توسط دولت ترکیه، بعنوان مردی که آتش اسقلال آذربایجان جنوبی را بر افروخته است، آیا امری واجب و لازم نبود؟

اندکی هم به فلسفه جنبش آزادیبخش ملی آذربایجان جنوبی (جاماح) که به فرماندهی و رهبری پیروز دیلنچی و دوستان هم عقیده اش بنیانگذاری شده، بپردازیم: پایه و بنیان جنبش آزادیبخش ملی آذربایجان جنوبی (جاماح) در سال ۱۹۹۱ نهاده شده و فلسفه، نظامنامه و مرامنامه آن بتاریخ ۱۶ ماه می ۱۹۹۴، در دومین کنگره سازمان بتصویب رسیده است. وقوع این کنگره تاریخی، به صراحت میتوان گفت مهر تأییدی بر تثبیت هویت اصلی و ماهیت وجود خارجی این سازمان زده است.
در مقدمه مرامنای ای که در همین کنگره بتصویب رسیده است، بطور خلاصه به مواردی مانند این مسائل اشاره میشود:
بیش از ۳۰ میلیون تورک در آذربایجان جنوبی، در منطقه ای که بضرورت یک نامگذاری کاذب و اشتباه بر آن «ایران» نام نهاده اند، تحت استثمار تبعیض نژادی شوونیزم فارس زندگی میکنند. زبان مادری، هنر، موسیقی و ادبیات ملی آذربایجان جنوبی توسط شونیزم فارس ممنوع شده و بسوی آسیملاسیون و حضم ملی کشانده میشود. تبعیدها و مهاجرتها، ترورهای فیزیکی و روحی، تعقیب ها و بازداشتها، دستگیری ها و شکنجه ها بر علیه فعالین ملی و روشنفکران آذربایجان جنوبی در این کشور روز به روز در حال افزایش است.aziz_dolo-piruz_dilenci-3

مناطقی چون آذربایجان جنوبی، خراسان، قشقایی، کرمان (گوران[؟] – گورمانچ[؟]) که از صده هشتصد تا سال ۱۹۲۵ تحت حکمرانی سلجوقیها، آغ قویونلوها، و در نهایت صفویها، افشارها و قاجارها بوده، چگونه در یک چشم برهم زدن تاریخی با همکاریهای روس – انگلیس و خوش خدمتی فارسها (آریان – آریا [نژاد]) تبدیل به «ایران» شده، در تاریخ بسیار واضح است.
گفتار برحق پیروز دیلنچی که میگویند «ما مخالف حکومت تهران نيستيم، در واقع مخالف موجوديت کاذبی بنام ايران هستيم»، بیانگر واضح اعتراض ایشان به این ناعدالتی و بی حقوقی تاریخی است! زیرا اکثریت اهالی کشور مورد بحثمان که با نام «ایران» شناخته میشود را، از خاکهای آذربایجان جنوبی گرفته تا خراسان و کرمان و مناطق قشقایی، تورکها تشکیل میدهند. موضوع تورکهای قشقایی، حتی در تکنولوژی معاصر، در «نیسان» یک شرکت ژاپنی که پیشروان صنعت اتومبیل سازی جهان محسوب میشود نیز با نامگذاری یکی از مدلهای تولیدی خود بنام (نیسان قشقایی) متظاهر است.
رژیم آخوندی ایران با علم کامل به واقعیت تبعیض ملی، با بمیان انداختن اختلافات و تعصبات مذهبی، دامن بر آتش کین زده، سیاست آسیملاسیون ملی علیه تورکها را وسیعت میبخشد! در واقع سیاست نژادپرستی و آسیملاسیون ملی، بخش مهمی از استراتژی مخفی در این کشور است.

موضوع نژاد «آریا – آریان» از چه قرار هست؟!
نژادیست منسوب به زبانی از خانواده های هندواروپایی، ساکن نواری از آمریکا تا اروپا و در بر گیرنده مناطقی چون ارمنستان، هندوستان و بخشی از ایران امروزی. دانشمندان اروپایی انسانهای داخل این گروه زبانی را نژاد (آریان) نام نهاده اند. حتی در جنگ قره باغ، یکی از دلایل حمایت ایران از ارمنستان را با این موضوع (نزدیکی نژاد – همنژادی) میتوان مرتبط ساخت.
خانواده زبانهای «آلتایی» مسلماً بعنوان رقیب طبیعی در مقابل ملتهای منسوب به این ترکیب زبانی محسوب میشود.
ملتهای منسوب به خانواده زبانهای آلتایی کدامند؟ نژادهای مقیم خطه ای که از ژاپن و کره آغاز، و تا ساخا (یاقوتستان)، ترکستان آسیا و اروپا، سیبری، اوکرایین(کیریم)، قفقاز، آذربایجان، ترکیه، بالکانها، مجارستان و فنلاند پیش میرود، جزو خانواده زبانهای آلتایی، یعنی تورکی / تورانی هستند.
علوم فیلولوژی و آرکئولوژی در سالهای اخیر با استناد به نتیجه بررسی های رسمی آثار بازمانده از تاریخ قدیم، به ثبوت رسانده است که، سرزمین آمریکا (خاکهای سرخپوستان) نیز متعلق به خانواده زبانهای آلتایی میباشد. با سفر بیشتر به اعماق تاریخ، منسوبیت زبان آلتایی به سومرها، تروالی ها، اتروسک ها، لیدی ها و سکاها نیز قابل مشاهده میباشد. بخصوص تورک بودن سکاها (اسکیت)، و یا به تعبیر دیگری سکاها (اسکیت) بعنوان اینکه اجداد تورکها هستند، به ثبوت رسیده است.

حالا که سخن از سکاها (اسکیت) به میان آمد، نمیتوان از کنار نام آلپ ار تونگا سرکرده سکاها حاشیه رفت.
آلپ ار تونگا، سرکرده یی که با سپاهیانش قفقاز، ایران و آناتولی آسیایی را از این سو تا آن سو زیر پا گذاشته و تا گذرگاه اسکندرون پیش رفته است. لشگر رشیدش تا سواحل غزه را فتح، و مهمتر از این، از پیروزیهایشان تا حوالی دنیزلی و ازمیر نیز در تاریخ یاد شده است. کیخسرو، حکمدار شکست خورده و مکار پارسی با طلب صلح به ساحل دریاچه ارومیه می آید. در آنجا ضیافت بزرگی را به شرف آلپ ار تونگا تشکیل میدهد و در این سفره صلح، زهر مخصوصی با غذای آلپ ار تونگا مخلوط نموده، این سرکرده بزرگ تاریخ را به قتل میرساند. تاریخ این واقعه اسفناک به سال ۶۲۴ قبل از میلاد بازمیگردد. نواده همان پارسی ها که فارسهای امروز هستند، با هر نوع دسیسه و خیانت، با خشکاندن دریاچه ارومیه، سعی میکنند تورکهای صاحب منطقه وصاحب خانه را پراکنده و از آذربایجان دور کنند. آرزوی ما از خداوند متعال این است که روزی کنار دریاچه ارومیه ضیافت جشن و سرور پیروزیمان را بپا کنیم.

در واقع، پیروز دیلنچی روشنفکر تورکیست که حق معنوی تخلص خود را ادا کرده است. وی طالب و خواهان، یعنی دعاگوی ملت تورک هست. شفاعت را نه برای خود، ابتدا برای آذربایجان واحد، سپس برای اتحاد تورک / توران میطلبد. شمال و جنوب آذربایجان در واقع یک پل است. پلی طلایی که ترکیه را با ترکمنستان ارتباط خواهد داد و مسلماً این پل باید در دست تورکها باشد. هر کس که متعقد به اتحادیه تورک – به تعبیر دیگری توران هست، باید این واقعیت را بپذیرد. بله، اگر کسانی میگویند اتحاد کشورهای تورک امکان پذیر نیست، باید به وصیت آتاتورک که میفرمایند «خوشحالی آذربایجان خوشحالی ما، درد آذربایجان نیز درد ماست» گوش فرا دهند. زیرا قاضی مصطفی کمال آتاتورک با فرمایش «مطمئن هستم که روزی اتحاد کشورهای تورک به حقیقت خواهد پیوست. حتی اگر من آنروز را نبینم، چشمانم را با رویای آن به دنیا خواهم بست. به اتحاد تورک ایمان دارم و آنروز را میبینم»، مردیست که مژده روز مقدسی را داده که مرز و ثغور دؤل تورک تا سد چین جلو خواهد رفت. مردیست به تمام معنا مرد! آری، مرد بودن یک مسئله شخصیتی است!.

عزیز دولو آتابی
سریک / ۱۶-۰۹-۲۰۱۶

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *